معنی لخته خون

حل جدول

لخته خون

هماتوم


لخته

خون بسته


لخته شدن خون

انعقاد

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

لخته خون

جلطه


لخته شدن (خون)

تخثر، جلطه


لخته

تربه، شحمه الاذن


خون بسته و لخته شده

اطعن

لغت نامه دهخدا

لخته

لخته. [ل َ ت َ / ت ِ] (ص، اِ) پاره. (برهان) (اوبهی). لخت. (آنندراج) (برهان):
یا زنده شبی از غم او آنکه درست است
از تنگ دلی جامه کند لخته و پاره.
خسروانی (ازحاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی).
|| بسته. دَلمه.
- لخته شدن خون و غیره، بستن آن. دَلمه شدن آن. لخت شدن آن.
- لخته کردن، کلچیدن.

فرهنگ عمید

لخته

تودۀ سفت و لزج خون،

واژه پیشنهادی

لخته لخته

نگین نگین

فرهنگ فارسی هوشیار

لخته شدن

(مصدر) لخته شدن خون و جز آن. بستن آن انعقاد آن.


لخته

پاره، تکه

فرهنگ معین

لخته

(~.) (ص.) بسته، منقعد، دلمه.

(لَ تِ) (اِ.) پاره ای از هر چیز، تکه.

مترادف و متضاد زبان فارسی

لخته

بسته، دلمه، سفت، منعقد

معادل ابجد

لخته خون

1691

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری